Home
| |
Audio
| |
Index
| |
Verses
دوم سموئيل II Samuel
Chapter:
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
1
و خشم خداوند بار دیگر بر اسرائیل افروخته شد. پس داود را بر ایشان برانگیزانیده، گفت: «برو و اسرائیل و یهودا را بشمار.»
2
و پادشاه به سردار لشكر خود یوآب كه همراهش بود، گفت: «الا´ن در تمامی اسباط اسرائیل از دان تا بئرشبع گردش كرده، قوم را بشمار تا عدد قوم را بدانم.»
3
و یوآب به پادشاه گفت: «حال یهُوَه، خدای تو، عدد قوم را هر چه باشد، صد چندان زیاده كند، و چشمان آقایم، پادشاه، این را ببیند. لیكن چرا آقایم، پادشاه، خواهش این عمل دارد؟»
4
اما كلام پادشاه بر یوآب و سرداران لشكر غالب آمد و یوآب و سرداران لشكر از حضور پادشاه برای شمردن قوم اسرائیل بیرون رفتند.
5
و از اُرْدُن عبور كرده، در عَرُوعِیر به طرف راست شهری كه در وسطوادی جاد در مقابل یعزیر است، اردو زدند.
6
و به جِلْعاد و زمین تَحْتیم حُدْشـی آمدنـد و به دان یعَـنْ رسیده، به سوی صیدون دور زدند.
7
و به قلعۀ صور و تمامی شهرهای حِوّیان و كنعانیان آمدند و به جنوب یهودا تا بئرشبع گذشتند.
8
و چـون در تمامـی زمین گشته بودنـد، بعد از انقضای نه ماه و بیست روز به اورشلیم مراجعت كردند.
9
و یوآب عدد شمردهشدگان قوم را به پادشاه داد: از اسرائیل هشتصـد هزار مـرد جنگـی شمشیرزن و از یهودا پانصد هزار مرد بودند.
10
و داود بعد از آنكه قوم را شمرده بود، در دل خود پشیمان گشت. پس داود به خداوند گفت: «در این كاری كه كردم، گناه عظیمی ورزیدم و حال ای خداوند گناه بنده خود را عفو فرما زیرا كه بسیار احمقانه رفتار نمودم.»
11
و بامدادان چون داود برخاست، كلام خداوند به جاد نبی كه رایی داود بود، نازل شده، گفت:
12
«برو داود را بگو خداوند چنین میگوید: سه چیز پیش تو میگذارم پس یكی از آنها را برای خود اختیار كن تا برایت به عمل آورم.»
13
پس جاد نزد داود آمده، او را مخبر ساخت و گفت: «آیا هفت سال قحط در زمینت برتو عارض شود، یا سه ماه از حضور دشمنان خود فرار نمایی و ایشان تو را تعاقب كنند، یا وبا سه روز در زمین تو واقع شود. پس الا´ن تشخیص نموده، ببین كه نزد فرستنده خود چه جواب ببرم.»
14
داود به جاد گفت: «در شدّت تنگی هستم. تمنّا اینكه به دست خداوند بیفتیم زیرا كه رحمتهای او عظیم است و به دست انسان نیفتم.»
15
پس خداوند وبا براسرائیل از آن صبح تا وقت معین فرستاد و هفتاد هزار نفر از قوم، ازدان تا بئرشَبَع مُردند.
16
و چون فرشته، دست خود را بر اورشلیم دراز كرد تا آن را هلاك سازد، خداوند از آن بلا پشیمان شد و به فرشتهای كه قوم را هلاك میساخت گفت: «كافی است! حال دست خود را باز دار.» و فرشته خداوند نزد خرمنگاه اَرُونه یبُوسی بود.
17
و چون داود، فرشتهای را كه قوم را هلاك میساخت دید، به خداوند عرض كرده، گفت: «اینك من گناه كردهام و من عصیان ورزیدهام. امّا این گوسفندان چه كردهاند؟ تمنّا اینكه دست تو بر من و برخاندان پدرم باشد.»
18
و در آن روز جاد نزد داود آمده، گفت: «برو و مذبحی در خرمنگاه اَرُونه یبوسی برای خداوند برپا كن.»
19
پس داود موافق كلام جاد چنانكه خداوند امر فرموده بود، رفت.
20
و چون اَرُونه نظر انداخته، پادشاه و بندگانش را دید كه نزد وی میآیند، اَرُونه بیرون آمده، به حضور پادشاه به روی خود به زمین افتاده، تعظیم نمود.
21
و اَرُونه گفت: «آقایم، پادشاه، چرا نزد بنده خود آمده است؟» داود گفت: «تا خرمنگاه را از تو بخرم و مذبحی برای خداوند بنا نمایم و تا وبـا از قـوم رفـع شـود.»
22
و اَرُونـه به داود عرض كرد: «آقایم پادشاه آنچه را كه در نظرش پسند آید گرفته، قربانـی كنـد و اینك گاوان به جهـت قربانـی سوختنی و چومها و اسباب گاوان به جهت هیزم.
23
ایـن همه را ای پادشاه، اَرُونه به پادشاه میدهد.» و اَرُونه به پادشاه گفت: «یهوه، خدایت، تو را قبول فرماید.»
24
اما پادشاه به اَرُونه گفت: «نـی، بلكه البتـه به قیمت از تو خواهـم گرفت، و برای یهُوَه، خدای خود، قربانیهای سوختنی بیقیمت نخواهم گذرانید.» پس داود خرمنگاه و گاوان را به پنجاه مثقال نقره خرید.
25
و داود در آنجا مذبحی برای خداوند بنا نموده، قربانیهای سوختنی و ذبایح سلامتیگذرانید. پس خداوند به جهت زمین اجابت فرمود و وبا از اسرائیل رفع شد.
Top
| |
Next Chapter
| |
Index
| |
Home
Full online version
here
[with search engine, multilingual display and audio Bible]