Home
| |
Audio
| |
Index
| |
Verses
حزقيال - Ezekiel
Chapter:
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
48
1
كه مرا گفت: «ای پسر انسان بر پایهای خود بایست تا با تو سخن گویم.»
2
و چون این را به من گفت، روح داخل من شده، مرا بر پایهایم برپا نمود. و او را كه با من تكلّم نمود شنیدم
3
كه مرا گفت: «ای پسر انسان من تو را نزد بنیاسرائیل میفرستم، یعنی نزد امّت فتنه انگیزی كه به من فتنه انگیختهاند. ایشان و پدران ایشان تا به امروز بر من عصیان ورزیدهاند.
4
و پسران ایشان سخت رو و قسیالقلب هستند و من تو را نزد ایشان میفرستم تا به ایشان بگویی: خداوند یهوه چنین میفرماید.
5
و ایشان خواه بشنوند و خواه نشنوند، زیرا خاندان فتنهانگیز میباشند، خواهند دانست كه نبیای در میان ایشان هست.
6
و تو ای پسر انسان از ایشان مترس و از سخنان ایشان بیم مكن اگرچه خارها و شوكها با تو باشد و در میان عقربها ساكن باشی، امّا از سخنان ایشان مترس و از رویهای ایشان هراسان مشو، زیرا كه ایشان خاندان فتنهانگیز میباشند.
7
پس كلام مرا به ایشان بگو، خواه بشنوند و خواه نشنوند، چونكه فتنهانگیز هستند.
8
و تو ای پسر انسان آنچه را كه من به تو میگویم بشنو و مثل این خاندان فتنهانگیز عاصی مشو بلكه دهان خود را گشوده، آنچه را كه من به تو میدهم بخور.»
9
پس نگریستم و اینك دستی بسوی من دراز شد و در آن طوماری بود.
10
و آن را پیش من بگشود كه رو و پشتش هر دو نوشته بود و نوحه وماتم و وای بر آن مكتوب بود.
Top
| |
Print This Page
Page Top
|
Next Chapter
| |
Index
| |
Home
Full online version
here
[with search engine, multilingual display and audio Bible]